مرزهای مشترک

ساخت وبلاگ

در دوری، هر امرِ روزمره‌ای با کسی که ترک‌اش کرده‌ایم تبدیل به چالشی اخلاقی-عاطفی می‌شود. ده سال زمان بُرد تا فهمیدم دوری فقط مسئله‌ای مربوط به تعلیقِ رابطه‌، جغرافیا و زمان نیست؛ بلکه دوری درباره‌ی به اوج‌رسیدنِ میزانِ حساسیتِ هر لحظه‌ی ساده‌ی روزمره است.

مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 63 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 5:18

این سومین جام‌جهانی است که دور از «میم» می‌گذرد. دور از آیینِ همیشگی میانِ ما و آن تصاویرِ لذت‌بخشی که از او در ذهن دارم. طیِ سال‌های قبل، پس از مهاجرت، بارها تمرین کرده بودم که به‌تنهایی از آن لذت ببرم، مطالعه کنم و چیزهایی که دلم می‌خواهد را ثبت کنم؛ البته، دیگر نه همچون نوجوانی و طوری که انگار برای تنها جهانِ مشترکم با او تلاش می‌کردم. اما جامِ 2022 بعد از سال‌ها، اولین جامی بود که بدونِ ارجاعِ مداوم به «میم» گذشت. آگاهانه و کوششی نبود. بدونِ اینکه اراده‌ و زحمتی در کار باشد، نه پیش از هر بازی در ذهنم جولان می‌داد، نه حینِ بازی‌ها کمبودش به‌چشم می‌آمد و نه جای خالیِ فحش‌ها و لگدپرانی‌های خنده‌دارش پس از اتمامِ بازی حس می‌شد. این برایم بهترین دوره‌ از بازی‌ها، چه در جام و چه در لیگ باشگاه‌ها بود که با کمترین سختی گذشت. اما به‌محضِ تمام‌شدن نیمه‌نهایی فروریختم. ناگهان، همه‌چیز به‌نظرم غیرواقعی و عجیب آمد. انگار خواب بودم و پریدم. از تصویرِ تنهای خودم که تا نیمه‌شب در تاریکی و سکوت خانه، بازی‌های جام را تماشا می‌کند وحشت کردم. تمامِ دو-سه روز گذشته را وسطِ خیال و واقعیت بوده‌ام. اطمینانم به اینکه گذراندنِ این جام بدون «میم» در حد یک دستاوردِ مهمِ عاطفی/روحی بوده از دست رفته است. حالا بیشترین حسم این است که نباید چنین تلاش و خواستی را رقم می‌زدم. این تصویرِ جدید را نباید می‌ساختم. به تصویری که خودم با اراده، میل و آگاهانه ساخته‌ام، عادت ندارم. هنوز به خودِ 9ساله، 12ساله، 15ساله یا 18ساله‌ام عادت دارم. به خودم با شلوارکِ پاره و تی‌شرتِ گشاد و پاپوش‌های بنفش که با موهای گوجه‌شده‌ی شانه‌نشده، جلوی تلویزیون و توی بغلِ «میم» برای رفتن به باشگاه نقشه می‌کشد و چشمانش از ذوقِ هم‌جهانی مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 89 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 5:18

از نفرت لبریزم و ترجیح می‌دهم در همین نفرت بنویسم. هیچ‌چیز برایم بیش از این‌که کسی[به هراندازه موافق یا مخالف با من] حتی به اصول و چهارچوبِ خودش هم پایبند نباشد، نفرت‌انگیز نیست. حکومتی که به‌وقتِ حمایت و پروپاگاندای دولت‌ها و نهادهای غربی دربابِ حقوق پایمال‌شده‌ی زنان در ایران، زبانش دراز و مدعی است که هیچ حکومتی بیش از جمهوری اسلامی و هیچ تفکری بیش از اسلام برای حقوق زنان تلاش نکرده و مفید نبوده است و لذا پرچم‌داریِ این امر را قلمروی اختصاصی و مطلق خود می‌داند، منطقاً [ولو در ظاهر] باید خود را ملزم بداند که در مواجهه با وحوشِ طالبانی و ممنوعیت‌های کذا علیه زنان، دست‌کم به‌قدرِ همان حکومت‌های دغلِ غربی از ابزارِ تهدید، فشار، دیپلماسی و تبلیغات جهانی استفاده کند. این انفعال و خفقانِ جمهوری اسلامی در برابرِ طالبانیسم و الهیاتِ منحط‌شان، نه خفقان نسبت به حقوق، آزادی و کرامت زنان به‌طورکلی [که قصه‌اش دراز و روشن است]، بلکه انفعال و خفقان نسبت به همان قرائت مطلوبِ خودشان از اسلام است، قرائتی که خودْ موجد، متولی و مروجِ آن هستند و دست‌کم 40سال است که بر مسلمان ایرانی تحمیل کرده‌اند. حوصله‌ و رمقِ شرحِ بیشتر نیست اما همین بس که به روزی افتاده‌ایم که به جای تلاش برای به‌رسمیت‌شناخته‌شدنِ سایرِ قرائت‌ها از اسلام و تحول در الهیات و مناسباتش با واقعیت، باید بکوشیم تا دست‌کم حرمتِ اسلامِ دلخواهِ خودشان را نگه دارند. پی‌نوشت: در جلسه‌ی چندروز قبل، وسطِ بحث جدیِ علمی و تحلیلی، چند زن و مرد بالغِ بالای سی‌سال، ناگهان از ادامه‌ی بحث بازماندیم و به‌جای آن چونان درماندگانْ بغض کردیم و اشک ریختیم. برای خودم می‌نویسم تا فراموش نکنم، همیشه واقعیت از ‌فهمِ ما[چه دربابِ حقیقت، چه دین، جامعه، حکومت مرزهای مشترک...
ما را در سایت مرزهای مشترک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marzhayemoshtarako بازدید : 91 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 5:18